خلوت گزیده را به تماشا چه حاجتست چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجتست

خلوتهای دل
۲۴
شهریور

سلام مهربونم 

دلم گرفته اما حیف که اینجانمیتونم گریه کنم میپرسید از چی؟ خودمم نمیدونم درست هیچ دلیل بیرونی براش ندارم البته چرا دارم خوب که فکر میکنم و به درونم میرم از کمی اعتمادبنفسه البته نه برای خودم چون خودم که خودمو خیلی وقته پذیرفتم دلیلش طرف مقابل منه که هر چیزی که بد باشه بدم نه طبیعی در من بوجود اومده رو به زبون میاره و این آزارم میده البته بگه خب بهتره چون تو دلش نمیمونه اما من نمیتونم بپذیرم این گفتنه رو چون روحمو خراش میده و آزرده م میکنه و نه میتونم بهش بگم نه میتونم خودمو به بیخیالی بزنم باید چیکار کنم مهربونم از طرفی نیگا که میکنم میبینم با سکوتش زمانی که نباید بقیه ای که شعورشون پایینه ببه خودشون اجازه میدن با من برخوردایی کنن که لایقش نیستم از طرفی وقتی میخوام ارتباطمو قطع کنم با اونا هم اینجوری میشه مهربونم راهی جلوی پام بذار مگه نه اینکه دو نفر یکی هستن پس وقتی چیزی به من گفته شه به هر دوتامون گفته شده و باید عکس العمل نشون داده شه حق با من بود دیروز اون با کسی که به خودش اجازه میده با زنش اینجوری حرف بزنه برنامه میریزه بدون اینکه به من چیزی بگه خب طبیعیه که این آزارم میده بذارید برگردم عقب از روزیکه اونجوری حرف زد بار اولی که اومده بود خونمون و منو بدجوری آزار داد با حرفاش جوریکه گریه م گرفت من مثل بقیه نیستم من خودمم روح لطیفی دارم و با یه کنایه بدجوری آزرده میشم چرا باید مثل بقیه رفتار کنم چرا باید آزرده شم اما بروم نیارم تا کسی به بیشعوری اون به خودش اجازه بده هر چیزی بهم بگه روح و آرامشم از ارتباط با بیشعوری مثل اون مهمتره اما این وسط چجوریه که همدم من سکوت میکنه؟ یا براش مهم نیست آزرده شدن من یا حرفاشو قبول داره که چیزی نمیگه از این دو حال خارج نیست در حالیکه من چیزی کم ندارم هیچی کم ندارم بهترین خودمم پس این اونه که باید شاکر بودن من تو زندگیش باشه اما اینجوری نیست که اگه بود زبون باز میکرد نه اینکه به برنامه ش توجه کنه و تازه خودشو همراهش کنه منکه تصمیممو گرفتم ارتباط هم اگه باشه در حد خیلی رسمی خواهد بود و تحت هیچ شرایطی باهاش دهن به دهن نمیشم که بتونه غلط اضافه ای کنه و منو آزار بده من قبول دارم که از لحاظ ظاهر کم دارم و خیلی زیبا نیستم اما این دست من نبوده که بخوام ناراحتش باشم اینو خدای من بهم داده پس هیچ دلیلی نداره که بخوام ناراحتش شم اگه هم بگه خیلی جدی جواب میدم تا بهتر از منو تو چی ببینید من چیزی کم ندارم چون تو زندگیم تلاش کردم بهترین خودم باشم و همین یه موردی که با زبونم کسی رو نمیرنجونم پس قطعن بهتر از شما هستم و حق الناسی گردنم نیست و دلیلی برای هم کلام شدن با کمتر از خودم نمیبینم. بهانه نمیخواد بیارم خیلی مستقیم میگیم شما تشریف ببرید ما نمیایم 

  • خلوت گزیده
۱۱
مرداد

سلاام مهربونترینم 

از امروز تصمیم گرفتم در کنار درددلام تفسیرهایی که در حد فهم من هست از کتاب مثنوی معنوی حضرت عشق رو اینجا بنویسم که بعدها هروقت سر بزنم اینجا میزان رشد فهم خودم رو متوجه شم و شااید بتونه کمکی باشه برای شخصی...

تو نخواندی قصهٔ اهل سبا                         یا بخواندی و ندیدی جز صدا

از صدا آن کوه خود آگاه نیست                    سوی معنی هوش که را راه نیست

او همی بانگی کند بی گوش و هوش          چون خمش کردی تو او هم شد خموش

داد حق اهل سبا را بس فراغ                     صد هزاران قصر و ایوانها و باغ

شکر آن نگزاردند آن بد رگان                       در وفا بودند کمتر از سگان

مر سگی را لقمهٔ نانی ز در                       چون رسد بر در همی‌بندد کمر

پاسبان و حارس در می‌شود                      گرچه بر وی جور و سختی می‌رود

هم بر آن در باشدش باش و قرار                 کفر دارد کرد غیری اختیار

ور سگی آید غریبی روز و شب                   آن سگانش می‌کنند آن دم ادب

که برو آنجا که اول منزلست                      حق آن نعمت گروگان دلست

می‌گزندش که برو بر جای خویش               حق آن نعمت فرو مگذار بیش

از در دل و اهل دل آب حیات                      چند نوشیدی و وا شد چشمهات

بس غذای سکر و وجد و بی‌خودی              از در اهل دلان بر جان زدی

باز این در را رها کردی ز حرص                    گرد هر دکان همی‌گردی ز حرص

بر در آن منعمان چرب‌دیگ                          می‌دوی بهر ثرید مردریگ

چربش اینجا دان که جان فربه شود              کار نااومید اینجا به شود

 

در این بخش راجع به اهل سبا گفته شده که باوجود تمامی نعماتی که خدا به آنها داده بود هیچ تشکری در برابر آن نعمات نکردند و آن نعمات از آنها گرفته شد چنت نکته داره اینجا از نگاه من اول اینکه حتی خداوند هم از با همه بزرگیش و بی نیازیش به تشکر کردن در برابر نعماتی که میده توجه داره شاید از این طریق میخواد به ما انسانها بفهمونه که در برابر هر نعمتی چه از طرف خودش و چه از طرف هر انسان دیگه باید تشکر بشه تا شکر اون نعمت بجا اومده باشه ما انسانها از سگها که کمتر نیستیم، سگها وقتی یک نفر بهشون یه تیکه نون میده پاسبان در اون خونه میشن پس چرا ما انسانها در برابر همهه اون نعمتهایی که خدا بهمون داده شکر نعمت به جای نمیاریم؟؟!!!

 

چون فدای بی‌وفایان می‌شوی                    از گمان بد بدان سو می‌روی

من ز سهو و بی‌وفاییها بری                        سوی من آیی گمان بد بری

این گمان بد بر آنجا بر که تو                        می‌شوی در پیش همچون خود دوتو

بس گرفتی یار و همراهان زفت                   گر ترا پرسم که کو گویی که زفت

یار نیکت رفت بر چرخ برین                          یار فسقت رفت در قعر زمین

تو بماندی در میانه آنچنان                          بی‌مدد چون آتشی از کاروان

دامن او گیر ای یار دلیر                              کو منزه باشد از بالا و زیر

نه چو عیسی سوی گردون بر شود              نه چو قارون در زمین اندر رود

با تو باشد در مکان و بی‌مکان                     چون بمانی از سرا و از دکان

چون جفا آری فرستد گوشمال                    تا ز نقصان وا روی سوی کمال

آن ادب کردن بود یعنی مکن                       هیچ تحویلی از آن عهد کهن

دزد چون مال کسان را می‌برد                     قبض و دلتنگی دلش را می‌خلد

او همی‌گوید عجب این قبض چیست            قبض آن مظلوم کز شرت گریست

 

بیاد داشته باشیم که هرآنچه داریم از طرف بزرگ هستی است و وفا برترین صفت است برای هر انسان حتی قبل از مادر که واجب است وفا در برابرش خداوندی است که وجود آورنده آنهاست پس باید هماره وفاداری نسبت به اولین ایجاد کننده را در نظر داشت و در صورت بی وفایی آن دلگیری که ایجاد میشود نشان آنست که وفا کن . فراموش نکن اول بار چگونه بوجود آمدی.

 

قبض دل قبض عوان شد لاجرم                    گشت محسوس آن معانی زد علم

غصه‌ها زندان شدست و چارمیخ                  غصه بیخست و بروید شاخ بیخ

بیخ پنهان بود هم شد آشکار                       قبض و بسط اندرون بیخی شمار

چونک بیخ بد بود زودش بزن                        تا نروید زشت‌خاری در چمن

قبض دیدی چارهٔ آن قبض کن                       زانک سرها جمله می‌روید ز بن

بسط دیدی بسط خود را آب ده                    چون بر آید میوه با اصحاب ده

 

پس اگر قبضی ایجاد شد آنرا از بیخ و بن برکن چرا که این بیخ شاخه خواهد داد و بر اما اگر از بیخ کنده شود و بجای آن بذر خوبی کاشته شود بسط مییابد پس آن بسط را آب ده تا رشد کند و میوه دهد چرا که میوه آن زیباست.

  • خلوت گزیده
۲۴
خرداد

سلام مهربونم 

امروز بعد از انگار 5 مااه اومدم سراغ وبلاگم نمیدونم چی شد یهو که دلم هوای اینجا رو کرد حرف زدن با شما که برای من هر روز و هر لحظه بوده تو این 5 ماه اما دلم خواست حرفای امروزمو بنویسم برای بعدهایی که یهو دلم هوای خوندن تجربه های قدیممو کرد مهربونم دیشب دوستای همسرجانو دعوت کردیم بصرف شام بیرون از خونه شب خوبی بود و یه حس غرور بهم دست داد البته نه از اون غرور کاذبا نه از اون غرورهایی که ناشی از اعتماد بنفسه و یکم از خودم دلخور شدم که چراااا گاهی فراموش میکنم که من خیلی برتر و والاتر از اینی هستم که خودمو کمتر از این ببینم که کسی منو نادیده بگیره بله درسته متوجهم چی میگم شما دیشب تو حین همین رفت و آمد دو ساعته بهم یادآوری کردین که جایگاه بالایی دارم و نباید خودمو کم ببینم مهربونم من مدتهاست که خودمو کم نمیبینم به لطف شما و اعتمادبنفسم برای خودم قابل ستایش شده اما هنوزم یه جاهایی کم دارم انگار و باید روی اون نقطه از اعتمادبنفسم تلاش کنم همیشه ازتون خواستم که همیشه مثل درخت پر میوه باشم و هیچووقت مغرور نشم به خودم و شما هم همیشه این نعمتو به من دادین و یک دنیا سپااااااس از شما اما گاهی این پربار بودنه باعث میشه اون خوبیایی که دارمو کمتر ببینم و به همین دلیل فراموش کنم که کسی حق اینو نداره که بخواد منو کمتر از اونی که هستم ببینم و اگر هم همچین کسی پیدا شد مشکل از من نیست چون من حد خودمو خوب میدونم بلکه مشکل از اون طرفه که بخاطر کمبودهای درونیش تلاش بر این داره که خودشو اغنا کنه و در برابر تو کمبودش مشخص نشه پس تو نبااید تحت هیچ شرایطی به کسی این اجازه رو بدی که راهی برای کم نشون دادن تو پیدا کنه اگه کسی بیشعوره مثل دیشب و میخواد خودی نشون بده با اذیت کردن تو راهش فقط سکوت در برابر اونه و اگه جایی داره زیاده روی میکنه میتونی راحت بگی جوابتونو دارم بدمااااا اما بخاطر حرمت دوستی و ارتباط خوبمون ترجیح میدم سکوت کنم تا من دلیل ناراحتی کسی نشم برخلاف برخورد شما که ارزشی انگار قایل نیستین برای ناراحت نکردن دیگرانی که باهاتون در ارتباطن اینجوری نه تو حرفی زدی که کسی رو برنجونی و از اطرفی هم تو حرفات راهنمایی برای انجام ندادن مجدد این کار به طرفت دادی پس بار بعد حواست باشه چی میگی و تا جایی که میتونی سعی کن اصلن با اون طرف دهن به دهن نشی

و اما مورد بعد تو ارتباطاتت سعی کن کمتر از خودت حرف بزنی و بیشتر شنونده باشی برای بارهای بعد زیاد حرف زدن هیچوقت خووب نیست یادت باشه

و حالا میریم سراغ قسمت خیلی مهتر و اونم اینه که تو گاهی نگران این مورد میشی که طرف مقابلم گاهی به یه سری آدمهای هم جنس تو توجه داره البته نه از سر نگاه بد بلکه احساس میکنم از سر کمبود اعتمادبنفس این کارو میکنه و هییییچ ربطی به کمبود در تو نداره اینو متوجه شوووووووووووو تو همچین مواقعی اصلن توجه نکن خودتو عادت بده به اینکه بی توجه باشیو بروی خودت نیاری میدونم خیلی سخته برای تو اما مطمعنم که میتونی با صبوری درستش کنی وقتی تو بی توجه باشی طرفت میبینه همچین چیز خاصیم نبوده انگار و خودش برمیگرده و تو همیشه خووب باش معامله تو با خداست و خدا هم همیشهههههه هواتو داشته و داره تو دلتو پاک نگه دار و انسان خوبی باش و ببین خدا چطور پاداش این خوبی رو میده و نگران بدیها نباش بدیها طرف بدی میرن نه طرف خوبی تو فقط خوبی ها رو جذب کن و دلت قرص باشه به بودن بهترین عااالم کنارت

مث همین امروز توجه زیادی به بعضی آدما هم نادرسته باید در حد خودشون باهاشون باشی بیشترش زیادیشون میشه و اینکه یه آدم جدید داره اضافه میشه و من حس خیلی مثبتی ازش میگیرم باید دید دلیل این گرفتن انرژی مثبت چی خواهد شد بعدها مینویسم که به کجا میرسه این حس.

  • خلوت گزیده
۰۴
اسفند

سلام مهربونم

امروز بعد از یک هفته که از سفر برگشتیم دلم خواست باهاتون نوشتنی حرف بزنم تو این یک هفته یه چیزایی حالمو عاالی کردن بازگشت دوباره به سمت کتاب ملت عشق و پیشنهادش به یه آدم خووب که اونم مشتاقانه داره  میخونه کتابو چقد خووبه پیدا شدن آدمی سرراهت که افکار و علایقش بهت شبیه باشه فاطمه انسان دوستداشتنیه و هزااران بار شکر بابت قراردادنش سر راهم مهربونترینم میدونم که هر لحظه حواستون بهم هست و نمیذارید هیچجایی دچار ناراحتی و ناآرومی شم اینجا برام ارتباط با بچه ها سخت شده بود اونقد که حس میکردم بهتره باهیشکیی حرفی نزنم چرا که برای خودم بد میشه اما با قرار دادن فاطمه سر راهم اینو بهم نشون دادین برا بارهای مکرر که مراقبم هستین و چه پشت گرمیی بالاتر از توجه شما گاهی روزا میشینم و به این فکر میکنم که قراردادن زندگیم سر راهمم جز کار شما کار هیشکییی نبوده اینکه دونفری که نیازشون آرامشبوده رو سر راه هم گذاشتین و همه چیز یهویی بخوبی پیش میرفت یه جور عجیبی به هرچیزی که نیاز بود بهترینش جوور میشد الان که مینویسم اینا رو اشک میاد تو چشام که چقدددددددددددد تو این مدت حضورتونو پررنگ حس کردم چقد تو تک تک کارامون بهم نشون دادی که این پیوند از طرف شماست هییچ وقت فراموش نمیکنم اون اطمینانی که شما به دلم انداخته بودین که با وجود نگرانی همه خانواده که حسش میکردم اما من پر بودم از حس اطمینان به شما و انتخابی که شما سر راهم قرار میدین که دقیقن همون اتفاق افتاد برای من و من با انتخابم برای ادامه زندگی تو یه شهر با فاصله 700 کیلومتری از خانواده م وارد یه زندگی جدید شدم و دلم آرووم بود از اینکه هیشکیی هم که نباشه شما هستین پشت من و همون هم شد الان هم بعد از 7 ماه زندگی مشترک ذره ای حس نکردم میتونستم بهتر ازین خوشبخت باشم واینجا هم با وجود خوب بودن همسرم کنارم باز هم پشتم فقط به شما گرمه و خوشحالم از بودنتون برای کارم هم همهه چیز حضور شما رو بهم نشون میداده و میده و من آروومم به بودنتون گاهی فکر میکنم مگه تو دنیا حسی بهتر از داشتن شما هم هست؟؟؟؟؟؟ وقتی شما هستین همه چیز قشنگترین حالتو داره شاید دلت یه چیزایی بخواد که نتونی فعلن فراهم کنی اما باوجود شما حتی اون نداشتنها هم بی اهمیت میشن امروز اومدم که از یه چیزای منفی تو این روزا بنویسم اما اونقد قشنگگگ حالمو تغییر دادین که ذره ای به این ویروس توجهم جلب نشد مهربونترینم خواهش میکنم این سختیها رو از مردمم بگیرید و جاشو به شادی و حال خووب بدین شما خووب میدونید که بدبختی اونها رو به اینجاها کشونده اما شاید اگه خالشون خوب باشه یکم بهتر از اینی که هستن بشن مهربونترینم شادی و سلامتی و نعمتهای خووب رو به مردم سرزمینم ارزانی کنین دوستونداااااااارم به اندازه توانم

  • خلوت گزیده
۱۹
بهمن

سلام مهربونم امروز یه نکته خیلی خوب رو بهم یاد دادین با کتابی که سر راهم گذاشتین

منم دقیقن دارم همینجوری پیش میرم در نقش یه مادر خوب برای همسرم و هربار و هر روز تو یه زمینه مهم بهش میفهمونم که نمیتوه درست کاراشو انجام بده و ازش ایراد میگیرم و همین باعث شده که رابطه مون به خوبی روزهای اول نباشه 

1- موقع رانندگی بهش مرتبن اعلام میکنم که نمیتونه خوب رانندگی کنه یا خوب پارک کنه یا تند نرو آروم نرو ضبط رو خاموش کن چرا زودتر میری ماشین. روشن میکنی اول آب بریز بعد شیشه رو پاک کن در حالیکه همه اینها رو اون بخوبی میدونه و من فقط با گفتنشون باعث میشم اعتماد بنفسش رو هر روز کم و کمتر کنم و از من دور و دورتر میشه و دنبال آدمی میگرده که بهش حس اعتماد بنفس بده چیزی که از کودکی در برابر داداشش همیشه نادیده گرفته شده و همین اعتمادبنفسش رو تا حد خیلییی زیادی کم کرده پس من باید جبرانش کنم براش بدون اینکه متوجهش شه  (( پس از تاریخ امروز 19 بهمن 98 تحت هیییچ شرایطی راجع به رانندگیش بهش گوشزد نمیکنی قراره برید خیلی فرصت خوبیه که بهش اعتماد بنفس بدی و بهش نشون بدی که خودش باید از عهده کارش بر بیاد پس بهش میگی موبایلشو وصل کنه از اول و بذاره جلوش تا خودش ببینه مسیرو تا تو بخوای بهش منتقل کنی هم طول میکشه هم اینکه استرس میگیری برای مسیر پس بگو خودش از عهده ش راحتتر از تو بر میاد و اینکه بگو همگی مسایل مربوط به راه و رانندگی با اون و همه خوراکی ها و آرامش ها با من خواهد بود پسهر کسی وظایفشو خودش باید به بهترین شکل برعهده بگیره و همینطور هر مسیری که خودش درستتر میدونه همونو انتخاب کنه چون تو مطمعنی بهترین راه رو انتخاب میکنه و تو پشتت بهش گرمه))

2- هر وقت کاری رو بهش میسپارم اگه اشتباهی کنه بهش گوشزد میکنم که باز بد انجام دادی مث میوه خریدن که دیگه خودم میرم انجام میدم و این خوب نیست باید بهش بسپری (( هر وقت میوه خواستین بهش بگو من همرات میام تو برو بخر من میشینم تا بیای بذار خودش بره خرید کنه اگه هم اشتباه کرد بروش نیار فقط بار بعد قبل خرید بهش بگو مثلن یکم درشتترشو انتخاب کن یا فلان یا بهمان))

3- راجع به در نظر گرفتن پول و این چیزا بذار خودش تصمیم مبگیره چطور استفاده کنه از پولش تو اون پول رو بهش بده تا خودش خرجش کنه و به تو نیازمند نباشه

و درمورد هیچ چیزی بهش مشاوره نده مگه اینکه خودش ازت بخواد

4- تو هیییچی برا خودت کم نذار برعکس به همه چیزهایی که نیاز داری استفاده کن و بخر برا خودت چیزی کم نذار اگه اون چیزی نخواست مجبور نیست بخره از قبلیاش استفاده کنه اما تو چیزی رو نگو

5- راجع به هدیه روز مادر تو هیچی نگو بذار ببین خودش چیکار میکنه بعدن برای مادرت توضیح بده که اونموقع پول تو دستت نبوده و ...

6- راجع به رهن دادن خونه تو هیییچی نگو بذارخودش تجربه کنه و خودش ازت نظر بخواد اونموقع هم تو یجوری بگو که خودش حتمن بهتر از هرکسی میدونه

7- جلو خانواده ت ازش خووب بگو و بگو که چقدرخووب رانندگی کرده مسیرو باعث آرامشت شده و اینکه خیلی عالی خرید میکنه و بهترین چیزا رو میخره

  • خلوت گزیده
۱۶
بهمن

مهربونترینم من امروز با تمام وجود ازتون یه درخواست دارم ازتون میخوام منو به جایی برسونید که بتونم دست خیلیااا رو بگیرم و بشم یه منجی برای براورده کردن آرزوی خیلیها من در خودم میبینم که تواناییشو داشته باشم اما مسیرشو نمیدونم از کجاست و اونو شما هستید که میدونید مهربونم ازتون میخوام با تمام وجودم که از هر طریقی که صلاح شماست و میدونید منو به اونجا برسونید تا در کنار خانواده خوبم بتونیم به خیلیها کمک کنیم نه قدرت میخوام و نه دیده شدن فقططط میخوام تو خلوت خودم و جون دلم دوتایی کنار فرزندانمون غرق لذت کمک شیم و مث الان اشک شوق بریزیم از دیدن خوشحالی اونهایی که تونستم به آرزوهاشون برسونمشون میدونم که اون روز خواهد رسید ایمان دارم که هدفتون از خلق من یه همچین چیزی بوده

  • خلوت گزیده
۱۶
بهمن

سلااام مهربونترینم

صبح قشنگ شما بخیر ( خب دوست دارم به شما که عزیزترینم هستین هم صبح بخر بگم حتی اگه مسخره بنظر برسه) اومدم بگم دوستون داااارم مهربونترینم خیلیی خیلیی دوستون دارم بار آخری که نوشتم زمانی بود که فک میکردم قراره جنگ شه بین ایران و آمریکا اما هیچ اتفاقی نیفتاد فقط خواستن حال روح ماها رو داغون کنن که کردن روزهای سختی بودن اینکه هر روز صبح بیدار شی و یه خبر خیلی بد از مرگ هم وطنات ببینی خیلی دردناکه و دردناکتر اینکه اصلن اون بالاییای حکومت براشون مهم نباشه مرگ اینهمه آدم بدست خودشون راستش یه ناامیدی خیلی بد ود برا هممون اینکه چجوری میشه آدما اینقددد بی وجدان و سنگدل میشن که اصلن براشون مرگ انسانها مهم نیست اما یهو تو وسط اونهمه ناامیدی یهو یه فایل صوتی بدستم رسید که از امید حرف میزد و تموم شدن این روزها و امید به آینده ای روشن و قشنگ که شد یه انرژی خیلییی زیاد برای من و دوباره شرو کردم به ادامه یه زندگی پراز امید و همین شد که دنبال چیزای قشنگ گشتم و وارد دنیای دوباره هنر شدم که روحمو قویتر از قبل میکنه تو این مدت یه تجربه که باعث شد یکم حال روحم بد شه توجه خاص جون دلم به کسی جرز من بود که تصمیم گرفتم بگم بهش تا اروم کنم خودمو نمیدونم درست یا غلط بودنشو اما هرچی که هست روحم اروم شد بعد گفتنش و امیدوارم دیگه تکرار نشه از طرفش میتونم بگم فقط همین یک مشکلو داریم با هم اون میگه من بدبینم درحالیکه خووب میدونه اینجوری نیست و بعدش با صحبتاش متوجه میشم که دقیقن اینی بوده که میگفتم اما شاید اون فک میکرده من متوجه نمیشم ولی الان عااالی هستیم میخوام هر روز یه خوبیشو براش جاار بزنم تا اعتمادبنفسشو بالا ببرم مهربونیاش درک کردناش دست و دلباز بودناش ، حس آرامش دادناش و اینکه من اصلن متوجه اینکه از دوتا خانواده ایم نشدم درش و این نمیدونم خوبه یا بد و تو رانندگی بهش گیر ندم بذارم کار خودشو کنه مطمعنن اون بیشتر از من بفکر و مراقبه زمان رانندگی پس من با گفتنام فقط اعتماد بنفسشو کم میکنم که نمیخوام بذارم اینجوری شه اما کارهنریام و ارتباطمون با خانواده هامون که حال هردوتامونو خیلیی خوب میکنه پس باید در حد تعادل ادامه ش بدیم و به کمکتون نیاز دارم مهربونم برا راه انداختن یه کار هنری قشنگ کنار کارم تا روحمو قویتر از قبل کنه و اینکه از هیچ چیز منفی حرف نزنم دیگه و فقط مثبتها رو ببینم و بگم تا قشنگی ها بیاد طرفم و برا خانواده هم همینو بخوام مهربونم خواهش میکنم کمک کن خواهرم که بنده خوبتونه رو کمکش کنید که یکم حال روحیش بهتر از اینی که هست شه

  • خلوت گزیده
۱۸
دی

سلام مهربونم 

دلم بدجووور داره مث سیرو سرکه میجوشه اینکه قراره چه انفاقی بیفته خیلی دیوونه کنندس خداجون خودتون کمک کنید مردم ما دیگه توان جنگ رو ندارن اونقد شرایط مردممون داغون هست که دیگه از جنگ دووم نیارن خدایا مهربونترینم خودتون کمک کنید که به خیر بگذره و این جنگ ادامه پیدانکنه فقط شمایید که میتونید یه تغییراتی تو یه مشت آدم دیوانه ایجاد کنید ک جلوی این کارو بگیرن مهربونم کشور ما پر شده از استرس و بدی برای مردممون واقعن دیگه تحمل این یکی هم کنار باقی بدبختی های مردممون سخته خداجونم خودتون بخیر بگذرونیدش ایشالا یک هفته دیگه بیام و با آرامش بنویسم که هیچ اتفاقی نیفتاده و همه چیز در امن و امانه

  • خلوت گزیده
۰۴
دی

سلاااام به مهربونترینم

رسیدیم به روز تولدم روزیکه شما صلاح دونستید و من رو وارد این دنیا کردین و از اون روز شروع شد زندگی من شروعی که پر بوده از تجربه و یاد گرفتن و رشد کردن و در این بین چقدررر تغییر بوده چقدر فهمیدن و یاد گرفتن تو اووج ناامیدی برام چنان آتشی از نور ساختین که روحم پرواز کرده به سمتتون و هر وقت نگران بودم و دلتنگ و هراسناک از اینکه منو یادتون رفته جوری خجالت زده م کردین از نگاه و توجهتون که حض کردم از اینهمه عشق گاهی میمونم من عاشقم یا شما من عشق رو در حضورتون خووب جوری حس میکنم یجوری بهم عشق ورزیدین که همیشه پشتم گرم بوده به اینکه تو اوج سختی هم شما هستین و میتونم دلمو قرص کنم به بودن بهترین کنارم مهربونم شما بعد از یه دوره سختی چنانی بهم عشق زندگی و زیبایی دادین که نمیتونم بگم چقدر حالم عااالیه مهربونم تو روز تولدم تو خونه خودم منتظرم که مامانم اینا بیان با جون دلم به همراه ماشین قشنگمون و من سر کارم و منتظرم عصرشه برم خونه آماده اومدنشون شم چی میتونه به قشنگی این حال باشه و فراتر از همه اینها شما هستین حس حضور شما کنارم که پرم میکنه از حال خووش مهربونم فقط شما میتونید متوجه شید که چقد دوستون دارم اینکه گوشین زنگ بخوره ببینی باباته و تماس گرفته تولدتو تبریک بگه که دیگه آآخرت حال خوووبه مررررسی مهربونم بابت اینهمهه حال خووب این حال خوبو مهربونم به تمام بنده هات بچشون بخصوص تو این شرایط بد اقتصادی این دلخوشیها رو برا آدما پررنگ کنید مهربونم شما میتونید هر حالی رو تغییر بدید مهربونم ازتون خواهش میکنم حال دلهای مردم کشورم رو خووب کنید راهشو من نمیدونم اما شما خووب میدونید خواهش میکنم حالها رو به بهترین حال تغییر بدید، امروز ازتون نعمت بزرگ سلامتی و دل خوش رو کنار کل خانواده م با همین حال و سلامتی ازتون خواستارم مهربونم و نعمت بزرگ ایمان و توکل به شما رو ازتون میخوام بابت بودنتون و حال خوبمون هزار هزار بار سپاااااس

  • خلوت گزیده
۰۲
دی

سلاااام من برگشتممم smiley

حالا بگو چی شد که یادم به اینجا افتاد واای امروز دو روزه اول صبح اووونقد خوابم میاد که اصلن توان ایستادن در برابرشو ندارم بدجووور دلم خواب میخواد اما خب اصلن امکانش نیست تا اینکه به این نتیجه رسیدم بیام اینجا و شروع کنم به نوشتن بلکه این خوابه پرید اما بذارید از خبرای این هفته بگم تو این دو روز گذشته یعالمه کار کردم روز جمعه رو که کامل مشغول خونه تکونی بودم اخه مامانامون دارن میاااان blush و من سر از پا نمیشناسم میخواستم خونه تمیییز باشه وقتی میان و نتوننن هیچ لکه ای رو جایی ببینن واسه همین جمعه کل آشپزخونه با من و اتاقا هم با جوون دلم بود تمیزکاریش که بعدشم رختا رو جمع کردیم و یه حال اسااسی به خودمون دادیم و اماده اومدن به روز جدید شدیم با خواب آخرشبمون روز شنبه بازم استرس اینکه اومدنم سر کار چجوری میشه چون آخر ماه بود گذشت اما هرجوریم که بشه بازم حاااالم خووووبه توکل کردم به خودتون مهذربونم و ایمان دارم که اونچه بهترینه پیش میارید دیروز هم رفتم آرایشگاه و یه حالی به ابرو و صورتم که پر از مو شده بودن دادم و حساابی ترو تمیزشون کردم راستیییی شب یلدا رو یادم رفت بگم شب یلدا از عصر شنبه که برگشتم خونه سر راه نون و خرمالو خریدم و مشغول درست کردن سمبوسه شدم و کنارش ظرف میوه رو چیدم و پای سیب زمینی هم کنار سمبوسه ها درست کردم و بعد با جو.ن دالم انارا رو دون کردیم و سفره قشنگمونو چیدیم بعدم من رفتمو موهای خوشگلمو فر کردم و دوتایی آماده گرفتن عکس کنار میز یلدامون شدیم خلاصه که حساااابی چسبید و حرف زدن با خانواده هامون از طریق ویدیو کال حالهر دوتامونو بهترتر کرد. امروزم که دوشنبه س ت و اومدم سرکار و منتظرم هر چه زودتر خوابم بپره تا انرژیم برگرده

مهربونم بابت همه چیییز ممنوننننم و سپاااس بابت تمام نعمتای قشنگی که بهمون دادین و مهمتر از اون نعمت سلامتی و آرامش و دل خوش

روزی همه بنده هاتون کنید مهربونم...

  • خلوت گزیده