خلوت گزیده را به تماشا چه حاجتست چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجتست

خلوتهای دل

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۹
بهمن

سلام مهربونم امروز یه نکته خیلی خوب رو بهم یاد دادین با کتابی که سر راهم گذاشتین

منم دقیقن دارم همینجوری پیش میرم در نقش یه مادر خوب برای همسرم و هربار و هر روز تو یه زمینه مهم بهش میفهمونم که نمیتوه درست کاراشو انجام بده و ازش ایراد میگیرم و همین باعث شده که رابطه مون به خوبی روزهای اول نباشه 

1- موقع رانندگی بهش مرتبن اعلام میکنم که نمیتونه خوب رانندگی کنه یا خوب پارک کنه یا تند نرو آروم نرو ضبط رو خاموش کن چرا زودتر میری ماشین. روشن میکنی اول آب بریز بعد شیشه رو پاک کن در حالیکه همه اینها رو اون بخوبی میدونه و من فقط با گفتنشون باعث میشم اعتماد بنفسش رو هر روز کم و کمتر کنم و از من دور و دورتر میشه و دنبال آدمی میگرده که بهش حس اعتماد بنفس بده چیزی که از کودکی در برابر داداشش همیشه نادیده گرفته شده و همین اعتمادبنفسش رو تا حد خیلییی زیادی کم کرده پس من باید جبرانش کنم براش بدون اینکه متوجهش شه  (( پس از تاریخ امروز 19 بهمن 98 تحت هیییچ شرایطی راجع به رانندگیش بهش گوشزد نمیکنی قراره برید خیلی فرصت خوبیه که بهش اعتماد بنفس بدی و بهش نشون بدی که خودش باید از عهده کارش بر بیاد پس بهش میگی موبایلشو وصل کنه از اول و بذاره جلوش تا خودش ببینه مسیرو تا تو بخوای بهش منتقل کنی هم طول میکشه هم اینکه استرس میگیری برای مسیر پس بگو خودش از عهده ش راحتتر از تو بر میاد و اینکه بگو همگی مسایل مربوط به راه و رانندگی با اون و همه خوراکی ها و آرامش ها با من خواهد بود پسهر کسی وظایفشو خودش باید به بهترین شکل برعهده بگیره و همینطور هر مسیری که خودش درستتر میدونه همونو انتخاب کنه چون تو مطمعنی بهترین راه رو انتخاب میکنه و تو پشتت بهش گرمه))

2- هر وقت کاری رو بهش میسپارم اگه اشتباهی کنه بهش گوشزد میکنم که باز بد انجام دادی مث میوه خریدن که دیگه خودم میرم انجام میدم و این خوب نیست باید بهش بسپری (( هر وقت میوه خواستین بهش بگو من همرات میام تو برو بخر من میشینم تا بیای بذار خودش بره خرید کنه اگه هم اشتباه کرد بروش نیار فقط بار بعد قبل خرید بهش بگو مثلن یکم درشتترشو انتخاب کن یا فلان یا بهمان))

3- راجع به در نظر گرفتن پول و این چیزا بذار خودش تصمیم مبگیره چطور استفاده کنه از پولش تو اون پول رو بهش بده تا خودش خرجش کنه و به تو نیازمند نباشه

و درمورد هیچ چیزی بهش مشاوره نده مگه اینکه خودش ازت بخواد

4- تو هیییچی برا خودت کم نذار برعکس به همه چیزهایی که نیاز داری استفاده کن و بخر برا خودت چیزی کم نذار اگه اون چیزی نخواست مجبور نیست بخره از قبلیاش استفاده کنه اما تو چیزی رو نگو

5- راجع به هدیه روز مادر تو هیچی نگو بذار ببین خودش چیکار میکنه بعدن برای مادرت توضیح بده که اونموقع پول تو دستت نبوده و ...

6- راجع به رهن دادن خونه تو هیییچی نگو بذارخودش تجربه کنه و خودش ازت نظر بخواد اونموقع هم تو یجوری بگو که خودش حتمن بهتر از هرکسی میدونه

7- جلو خانواده ت ازش خووب بگو و بگو که چقدرخووب رانندگی کرده مسیرو باعث آرامشت شده و اینکه خیلی عالی خرید میکنه و بهترین چیزا رو میخره

  • خلوت گزیده
۱۶
بهمن

مهربونترینم من امروز با تمام وجود ازتون یه درخواست دارم ازتون میخوام منو به جایی برسونید که بتونم دست خیلیااا رو بگیرم و بشم یه منجی برای براورده کردن آرزوی خیلیها من در خودم میبینم که تواناییشو داشته باشم اما مسیرشو نمیدونم از کجاست و اونو شما هستید که میدونید مهربونم ازتون میخوام با تمام وجودم که از هر طریقی که صلاح شماست و میدونید منو به اونجا برسونید تا در کنار خانواده خوبم بتونیم به خیلیها کمک کنیم نه قدرت میخوام و نه دیده شدن فقططط میخوام تو خلوت خودم و جون دلم دوتایی کنار فرزندانمون غرق لذت کمک شیم و مث الان اشک شوق بریزیم از دیدن خوشحالی اونهایی که تونستم به آرزوهاشون برسونمشون میدونم که اون روز خواهد رسید ایمان دارم که هدفتون از خلق من یه همچین چیزی بوده

  • خلوت گزیده
۱۶
بهمن

سلااام مهربونترینم

صبح قشنگ شما بخیر ( خب دوست دارم به شما که عزیزترینم هستین هم صبح بخر بگم حتی اگه مسخره بنظر برسه) اومدم بگم دوستون داااارم مهربونترینم خیلیی خیلیی دوستون دارم بار آخری که نوشتم زمانی بود که فک میکردم قراره جنگ شه بین ایران و آمریکا اما هیچ اتفاقی نیفتاد فقط خواستن حال روح ماها رو داغون کنن که کردن روزهای سختی بودن اینکه هر روز صبح بیدار شی و یه خبر خیلی بد از مرگ هم وطنات ببینی خیلی دردناکه و دردناکتر اینکه اصلن اون بالاییای حکومت براشون مهم نباشه مرگ اینهمه آدم بدست خودشون راستش یه ناامیدی خیلی بد ود برا هممون اینکه چجوری میشه آدما اینقددد بی وجدان و سنگدل میشن که اصلن براشون مرگ انسانها مهم نیست اما یهو تو وسط اونهمه ناامیدی یهو یه فایل صوتی بدستم رسید که از امید حرف میزد و تموم شدن این روزها و امید به آینده ای روشن و قشنگ که شد یه انرژی خیلییی زیاد برای من و دوباره شرو کردم به ادامه یه زندگی پراز امید و همین شد که دنبال چیزای قشنگ گشتم و وارد دنیای دوباره هنر شدم که روحمو قویتر از قبل میکنه تو این مدت یه تجربه که باعث شد یکم حال روحم بد شه توجه خاص جون دلم به کسی جرز من بود که تصمیم گرفتم بگم بهش تا اروم کنم خودمو نمیدونم درست یا غلط بودنشو اما هرچی که هست روحم اروم شد بعد گفتنش و امیدوارم دیگه تکرار نشه از طرفش میتونم بگم فقط همین یک مشکلو داریم با هم اون میگه من بدبینم درحالیکه خووب میدونه اینجوری نیست و بعدش با صحبتاش متوجه میشم که دقیقن اینی بوده که میگفتم اما شاید اون فک میکرده من متوجه نمیشم ولی الان عااالی هستیم میخوام هر روز یه خوبیشو براش جاار بزنم تا اعتمادبنفسشو بالا ببرم مهربونیاش درک کردناش دست و دلباز بودناش ، حس آرامش دادناش و اینکه من اصلن متوجه اینکه از دوتا خانواده ایم نشدم درش و این نمیدونم خوبه یا بد و تو رانندگی بهش گیر ندم بذارم کار خودشو کنه مطمعنن اون بیشتر از من بفکر و مراقبه زمان رانندگی پس من با گفتنام فقط اعتماد بنفسشو کم میکنم که نمیخوام بذارم اینجوری شه اما کارهنریام و ارتباطمون با خانواده هامون که حال هردوتامونو خیلیی خوب میکنه پس باید در حد تعادل ادامه ش بدیم و به کمکتون نیاز دارم مهربونم برا راه انداختن یه کار هنری قشنگ کنار کارم تا روحمو قویتر از قبل کنه و اینکه از هیچ چیز منفی حرف نزنم دیگه و فقط مثبتها رو ببینم و بگم تا قشنگی ها بیاد طرفم و برا خانواده هم همینو بخوام مهربونم خواهش میکنم کمک کن خواهرم که بنده خوبتونه رو کمکش کنید که یکم حال روحیش بهتر از اینی که هست شه

  • خلوت گزیده